10-04-2013, 12:10 PM
قضيه از اين قرار بود كه يكي از همكلاسيها به شوخي حرف از ازدواج زد (فکر کنم اواخر ترم اول در اردیبهشت ماه بود) و اين مساله به گوش يكي از استاد ها رسيد. استاد ما هم كه نمي دانست اين پسرك خالي بسته است. به همين دليل بچه ها هم از فرصت استفاده كردند و مساله شيريني را مطرح كردند. اون همكلاسي هم كه بيچاره مجبور شد براي تمام كلاس بستني و شيريني بخرد.
نتيجه اخلاقي كه مي توان از اين قضيه گرفت اين است كه
""""دروغ نگو كه مجبور نشي شيريني و بستني بدهي""""
نتيجه اخلاقي كه مي توان از اين قضيه گرفت اين است كه
""""دروغ نگو كه مجبور نشي شيريني و بستني بدهي""""
